شگفت انگيزترين دوره زندگي امام
علي ـ علیهالسّلام ـ
استاد شهيد مرتضی مطهری ـ رحمه الله ـ:
1
شگفت
انگيزترين دورهی زندگی علی ـ علیه السّلام ـ در حدود 45 ساعت
است!
دوران زندگی حضرت امیرالمؤمنین علی
ـ علیه السّلام ـ
1. علی ـ علیه
السّلام ـ یک دوره زندگی دارد از تولد تا بعثت پيامبر ـ صلی
الله علیه و آله و سلم ـ؛
2. دوره دوم
زندگی ايشان از بعثت پيامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ تا
هجرت شروع میشود؛
3. از هجرت تا
وفات پيامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دوره سوم زندگی علی
شروع میشود و رنگ و لون ديگری دارد؛
4. از وفات
پيامبرـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ تا خلافت خودش در طول اين
25 سال یک شكل ديگری دارد.
5. در همه
دوره خلافت 4 سالو نيمهاش، باز زندگی علی ـ علیه السّلام ـ
یک دوره ديگر است.
6. يک دوره هم
دارد كه اين دوره كمتر از 2 شبانه روز است.
آشکار شدنِ انسان کامل بودن
شگفت
انگيزترين دوره زندگی علی ـ علیه السّلام ـ يعنی فاصله
ضربت خوردن تا وفات.
انسان كامل
بودن علی ـ علیه السّلام ـ اينجا ظاهر میشود
يعنی در لحظاتی كه مواجه با مرگ شده است، یکی از معيارهای
انسان كامل اين است كه عكس العملش در مواجهه با مرگ چگونه
است؟
عكس العمل علی ـ علیه
السّلام ـ در مواجهه با مرگ
اوّلين عكس
العملش اين بود كه ضربت به فرق مباركش وارد شد و دو جمله از او
شنيده شد:
1- اين بود كه
فرمودند:
«اين مرد را
بگيريد.»
2- اين بود كه
فرمودند:
«فزت و رب
الكعبه» قسم به پروردگار كعبه كه رستگار شدم، به شهادت نائل
شدم، شهادت برای من رستگاری است.
علی در اين كلامش
به اصحابش ميفرمايد، مَثَل من مَثَل عاشقی است كه به معشوق
خودش رسيده است، مَثَل من مَثَل آنكسی است كه در تاریکی شب
دنبال آب میگردد و ناگهان آب را پيدا میكند، چه سُروری به او
دست میدهد. چه نیکو سروده است حافظ: دوش وقت سحر از غصه نجاتم
دادند اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند.چه مبارك سحری بود و چه
فرخنده شبی آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند و علی جمله «فزت
و رب الكعبه» را میگويد.
علی را آوردند
و در بستر خواباندند. طبيبی است به نام «اثير ابن عمرو»؛ اين
طبيب را كه از تحصيل كردههای جندی شاهپور و عرب بود و در كوفه
میزيست، براى معاينه زخم اميرالمؤمنين ـ علیه السّلام ـ
آوردند. حضرت را با وسايل آن زمان معاينه كرد. نوشتهاند رگى
از شُش گوسفند را كه گرم بود لاى زخم گذاشت و با اين آزمايش
فهميد كه زهر وارد خون حضرت شده است. لذا اظهار عجز كرد... عرض
كرد:
«يا
اميرالمؤمنين اگر وصيتی داريد بفرمائيد.»
وقتى امّ
كلثوم سراغ آن لعين ازل و ابد (ابن ملجم) مىرود، شروع میكند
به او بدگوئیكردن كه پدر من با تو چه كرده بود كه چنين كاری
را كردی و بعد وقتی كه میگويد:
«اميدوارم كه
پدرم سلامتی خودش را بازيابد و روسياهی برای تو بماند.»
تا اين جمله
را ام كلثوم گفت، او شروع كرد به حرف زدن، (ابن ملجم) گفت:
«خاطرت جمع
باشد من اين شمشير را به 1000 درهم يا دينار خريدم و 1000 درهم
يا دينار دادهام كه اين را مسمومش كردهاند و سمّی به اين
شمشير ماليدهام كه نه تنها بر فرق پدرت كه اگر بر سر تمام اهل
كوفه یک جا وارد میشد هلاك میشدند مطمئن باش كه پدرت ديگر
نمیماند.»
ولی شگفتیهای
علی ـ علیه السّلام ـ، معجزههای انسانی علی ـ
علیه السّلام ـ در اين جا بروز میكند برايش غذا آوردند، غذا
كه نمیتواند بخورد، شير میآورند، مقداری از شير مینوشد و
جزء وصايايش میفرمايد:
«با آن
اسيرتان خوش رفتاری و مدارا كنيد.»
و بعد
میفرماید:
يا بَنى
عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لا الْفِيَنَّكُمْ تَخوضونَ دِماءَ
الْمُسْلِمينَ خَوْضاً، تَقولونَ قُتِلَ اميرُالْمُؤْمِنينَ
قُتِلَ اميرُ الْمُؤْمِنينَ. الا لا تَقْتُلُنَّ بىالّا
قاتِلى. ( نهج البلاغه، نامه 47)
«ای اولاد
عبدالمطلب پس از وفات من مبادا در ميان مردم بيفتيد و بگوئيد
اميرالمؤمنين اينطور شدند و فلان كس محرك بوده است و اين و آن
را متهم كنيد. خير نمیخواهد دنبال اين حرفها برويد، قاتل من
يک نفر است.»
به امام حسن ـ
علیه السّلام ـ فرمود:
«فرزندم حسن،
اين 1 ضربت بيشتر به پدر شما نزده، اين 2 ضربت نزده است. بعد
از من اختيار با خودت، اگر میخواهی آزادش كن و اگر میخواهی
قصاص كنی، توّجه داشته باش او به پدر تو 1 ضربت زده است فقط 1
ضربت به او بزنيد كشته شد، شد و اگر نشد هم نشد.»
باز هم سراغ
اسيرش را میگيرد، آيا به او غذا داده ايد، رسيدگی كردهايد؟
كاسهاى شير براى مولى مىآورند؛ مقدارى مىنوشد،
مىگويد:
«باقى را به
اين مرد بدهيد تا بنوشد و گرسنه نماند.»
رفتارش با
دشمن اين گونه است كه باعث شده مولوى بگويد:
«در شجاعت شير
ربّانیستی،
در مروّت خود
كه داند كيستی»
اينها مردانگیهاى على ـ عليه السّلام ـ است، انسانيتهاى على
ـ عليه السّلام ـ است. على ـ عليه السّلام ـ در بستر
افتاده است، ساعت به ساعت حالش بدتر میشود، سموم روى بدن مقدس
او بيشتر اثر مىگذارد، اصحاب ناراحتند، گريه مىكنند،
ناله مىكنند ولى مىبينند لبهای علی ـ علیه السّلام ـ خندان و شكفته است و
میگويد:
«وَ اللَّهِ
ما فَجَأَنى مِنَ الْمَوْتِ وارِدٌ كَرِهْتُهُ وَلا طالِعٌ
انْكَرْتُهُ، وَ ما كُنْتُ الّا كَقارِبٍ وَرَدَ وَ طالِبٍ
وَجَدَ» (نهج البلاغه، نامه 23)
«به خدا قسم
آنچه بر من وارد شده است چيزى كه براى من ناپسند باشد نيست.
شهادت در راه خدا هميشه آرزوى من بوده و براى من چه از اين
بهتر كه در حال عبادت شهيد شوم.»
بعد یک مثلی
را علی ـ علیه السّلام ـ آورده است كه عرب با آن
خيلی آشنا بوده است:
« وَ ما
كُنْتُ الّا كَقارِبٍ وَرَدَ وَ طالِبٍ وَجَد»
مَثَلى
مىآورد كه عرب با اين مثل خيلى آشنا بود. عرب در بيابانها و
بهطور فصلى زندگى مىكرد و وقتى در یک جا آب و علف براى
حيوانات و حشمش پيدا مىشد، تا وقتى كه آب و علف بود در آنجا
مىماند، بعد در جاى ديگرى آب و علف پيدا مىكرد و مىرفت.
چون روزها خيلى گرم بود، گاهى شبها براى پيدا كردن نقطهاى
كه آب داشته باشد مىرفتند، يعنى شبها دنبال آبگردى بودند
(قارب به چنين كسى مىگويند).
حضرت به مردم
مىگويد:
اى مردم! براى
كسى كه در شب تاریک دنبال آب بگردد و ناگهان آب را پيدا كند،
چه سرور و شعفى دست مىدهد؟
مَثَل من
مَثَل عاشقی است كه به معشوق خودش رسيده است،
مَثَل من مَثَل
آنكسی است كه در تاریکی شب دنبال آب میگردد و ناگهان آب را
پيدا میكند چه سُروری به او دست میدهد.
شعر حافظ درباره وصف حال حضرت
ـ علیه السّلام ـ
چه نیکو سروده
است حافظ:
«دوش وقت سحر
از غصه نجاتم دادند،
اندر آن ظلمت
شب آب حياتم دادند.،
چه مبارک سحری
بود و چه فرخنده شبی،
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند.»2
اين بيت همان فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَة را مىگويد.
«از غصه نجاتم
دادند» يعنى «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَة».
پرحرارتترين
سخنان على ـ عليه السّلام ـ آنهايى است كه در همين چهل و پنج
ساعت (تقريباً) از ايشان صادر شده است. على ـ عليه السّلام ـ
اندكى بعد از طلوع فجر روز نوزدهم ضربت خورد و در نيمههاى شب
بيست و یکم روح مقدسش به عالم بالا پرواز كرد.
لحظات آخر حضرت ـ علیه السّلام ـ
در لحظات آخر،
همه دور بستر علی ـ عليه السلام ـ جمع بودند، زهر به بدن
مباركش خيلی اثر كرده بود و گاهی وجود مقدسش از حال میرفت و
بحال اغماء درمیآمد ولی همين كه بههوش میآمد، باز از زبانش
دُرّ میريخت، حكمت و نصيحت و پند و موعظه مىريخت، آخرين
موعظه علی ـ علیه السّلام ـ همان موعظه بسيار بسيار پرحرارت و
پرجوشى است كه در 20 مادّه بيان كرده است.
اوّل حسن و
حسين و بعد بقيه اهل بيتش را مخاطب قرار مىدهد: حسنم! حسينم!
همه فرزندانم و همه مردمى كه تا دامنه قيامت سخن من به آنها
مىرسد، با شما هستم. (يعنى ما و شما هم مخاطب على ـ عليه
السلام ـ هستيم).
در اين كلمات،
جامعيت اسلام را بيان مىكند:
«اللَّهَ
اللَّهَ فِى الْايْتامِ،
اللَّهَ
اللَّهَ فِى الْقُرْآنِ،
اللَّهَ
اللَّهَ فى جيرانِكُمْ،
اللَّهَ
اللَّهَ فى بَيْتِ رَبِّكُمْ،
اللَّهَ
اللَّهَ فِى الصَّلوةِ،
اللَّهَ
اللَّهَ فِى الزَّكوةِ». (بحارالانوار، چاپ سنگى، ج 9، ص 746 و
نهج البلاغه، نامه 47)
یک یک بيان
مىكند:
خدا را، خدا
را درباره يتيمان؛
خدا را، خدا
را درباره قرآن؛
خدا را، خدا
را درباره همسايههاتان؛
خدا را، خدا
را ...
وقتى آن
مطالبى را كه در نظر داشت بگويد، گفت، آنها كه چشمشان به
لبهاى على ـ علیه السّلام ـ بود ديدند كه حال مولى بيشتر
منقلب شد و عرقى به پيشانى مقدسش آمد و ديگر توجّهش را از
مخاطبين سلب كرد. چشمها و گوشها متوجه لبهاى على بود تا
ببينند على ديگر چه مىخواهد بگويد. یک وقت ديدند صداى على
عليه السلام بلند شد:
اشْهَدُ انْ
لا الهَ الّا اللَّهُ وَ اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ
رَسولُهُ. و لا حول و لا قوّة الّا باللَّه العلىّ العظيم.
پینوشتها:
1. مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى، ج23،
ص: 479؛
2. شعر کامل:
دوش وقت سحر
از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت
شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام
تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که
این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آینه وصف جمال
که در آن جا
خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و
اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و
جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کز
آن شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم
ایام نجاتم دادند
|